-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 فروردینماه سال 1384 17:09
ادامه ی این بلاگ را در اینجا بخوانید...
-
داستان من و شخصی ترین کار برگمان(۱)
جمعه 5 فروردینماه سال 1384 13:45
{نیمروز بارانی نیمروز، مادربزرگ کنار پنجره، در راحتی خوابیده و انگشت هاش هنوز بر جلد کتاب نازکی است که روی دامنش گشوده است. بر چمنزار و درخت های باغ باران می بارد و مجسمه ای قدیمی را می شوید و عروسکی را که پای آن افتاده است.در اتاق همه چیز همچون لباس مادربزرگ سفید است. پسر مرده ی او هم کت و شلوار تابستانی سفید رنگی بر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 20:57
پسر ( برادران داردن ) سبک خاص داردن ها اولین چیزی که پس از تماشای پسر به نظرمان می رسد، سادگی بی نظیر آن است : « در یک مرکز بازپروری، اولیویر، که کارش آموزش نجاری و کار با چوب به بچه هاست ، با پسری رو به رو می شود که بعدا می فهمیم قاتل پسرش بوده است. اولیویر پسر را می پذیرد. او به نوعی فراموش می کند که مشغول آموزش به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1383 21:13
نگاهی ستایش آمیز به دو سکانس آغازین روزی روزگاری در غرب، اثر سرجیو لئونه روزی روزگاری در غرب با دوسکانس عظیم و بشدت سینمائی آغاز می شود، سکانسهایی که هریک حسی را در بیننده ایجاد می کنند: سکانس اول: سه کابوی به ایستگاه قطاری در دل بیابان آمده اند.هر یک گوشه ای ایستاده، حالت عجیبی دارد. یکی با انگشتان دست خود بازی می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 19:07
نگاه یک استاد به جهان غرب یادداشتی بر فیلم "مردی که لیبرتی والانس را کشت" اثر جان فورد در سکانس ابتدائی فیلم، والانس که به همراه دو دست یارش به شکل راهزنی به جیمز استوارت دست برد زده است و دریافته است که او مرد قانون است و جز کاغذها و مدارک چیزی به همراه ندارد، با فریاد به او می گوید: " الان قانون غرب رو یادت می دم."...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1383 20:44
حکایت یک خانه ی قدیمی یادداشتی بر آینه ی آندری تارکوفسکی دوربین آرام-آرام وارد داچا ( کلبه ی چوبی ) می شود، همانطور که نور درخشان خورشید وارد شده است، همانطور که آن توله سگ داخل شده است و همان طور که آوای آرام بخش پرندگان، اجازه ی ورود پیدا کرده است. به آرامی به کنار پنجره می رسیم. از قاب پنجره بیرون را می توان دید....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 بهمنماه سال 1383 22:38
نوشته های من درباره ی آندری تارکوفسکی در سایت گفتمان را از اینجا بخوانید. با این توضیح که در این سایت با نام stalker حضور داشته ام.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 بهمنماه سال 1383 20:26
اولین حرف ها قاعده بر این است که در آغاز،وبلاگ نویس از خود بگوید. اینکه برای چه می نویسد؟ موضوع مورد علاقه ی او چیست؟ جهت گیری او در مورد موضوع مورد علاقه اش چگونه است؟ اکنون من نیز بر طبق قاعده عمل می کنم: به هنر علاقمندم. در واقع هنر را می پرستم، هرچند که هنرمند نیستم. و دلیل انتخاب نام « زیبایی و دیگر هیچ » برای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1383 17:27
« سرانجام این زیبایی است که جهان را نجات خواهد داد. » آندری تارکوفسکی و این بود شروع کار وبلاگ نویسی من!